مادران شاغل زندگی پیچیده و عجیبی دارند. احتمالاً تصویر نخستوزیر نیوزلند یا نمایندهی مجلس فلان کشور(های خارجی) را دیدهاید که نوزاد به بغل در حال سخنرانی و وضع قوانین و رتقوفتق امور کشورشاناند و همینطور که بچه در آغوش پرمهر مادر شیر میخورد، مادر بر میلیونها انسان ساکن کشورش اثرگذاری میکند و دنیا را به سمت بهترشدن پیش میبرد. بهبه چقدر عالی!
چندوقت پیش تصویری از یک دختر فوتبالیست ایرانی دیدم که در میانهی مسابقهی فوتبال به فرزند نوزادش شیر میداد. تصویری که حسابی هم وایرال شد و بحثهای زیادی به دنبال داشت.
رسانهها تلاش میکنند تا تصویر قشنگ و دلپذیری از مادری مادران شاغل ارائه کنند و آنها را به فرزندآوری ترغیب کنند. رسانهها تلاش میکنند به زنان بگویند نگرانی بابت پسرفت در موقعیتهای شغلی و اجتماعیشان بیخودی است اما واقعیت برای تمامی افراد و همهی مشاغل و جایگاهها لزوماً به این دلپذیری و دلنشینی و شیکی نیست.
آمارها نشان میدهد که در زمانهی کرونا، زنان در مقایسه با مردان با نسبت خیلی بیشتری (۱.۸ برابر) شغل خود را از دست دادهاند. آسیبی که کرونا به زنان شاغل زد، البته بیشتر بهخاطر سیاستهای نادرست و در واقع نابرابریهای جنسیتی جامعه بود.
مصائب مادران شاغل
خیلی از زنان برای داشتن موقعیت مشابه ناچارند تلاش بیشتری نسبت به گروه مردان جامعه داشته باشند و همین باعث میشود که برای از دست ندادن و حفظ موقعیتی که بهسختی به آن رسیدهاند، فشار خیلی بیشتری تحمل کنند.
البته که در این میان، مادران شاغل سختی چندبرابری دارند. بهعنوان یک مادر ۲۴ساعته و کارمند تماموقت دورکار یا ریموت، گاهی روزهای سختی داشتهام و گاهی روزهای خیلی سختی.
در میانهی یک جلسهی چندوجهی آبرومند با افرادی از سازمانهای مختلف، درست زمانی که ناچار بودم میکروفونم روشن باشد و صحبت کنم، بچه از آن طرف خانه با بلندترین صدایش درخواست کمک کرد که «ماماااان بیا من دستشویی دارم» یا در لحظهای که فقط دو خط از ویراستاری یک محتوای طولانی باقی مانده بود، در یک چشم بههمزدن با یک ضربهی ناگهانی بچه به ماوس و کیبورد، فایل خالی شد و همهچیز دود شد و رفت هوا.
روزهایی هم در میانهی سرمای زمستان و کرونا، کودک مریضم بعد از آمپول و سرم و داروها، توی بغلم خواب بود و من با یک دست مشغول کار بودم. یک بار هم بچه در مسیر کنجکاوی، با تمام قدرت یک سالگیاش، آنقدر لپتاپ را باز و بسته کرد که صفحهاش شکست.
تجربهی زیستهی من بهعنوان یک مادر ۲۴ ساعته و شاغل دورکار، جرقهای بود برای نوشتن این مطلب در وبلاگ نویسش. در ادامه سعی میکنم از آنچه در این مسیر به من کمک کرد تا شرایط را کمی بهتر کنم یا بهنحوی تحملشان آسانتر شود، برایتان بنویسم و امیدوارم که کمکی برای مادران شاغل باشد و بدانیم ما تنها نیستیم.
پیشنهادهایی برای مادران شاغل
مطالبی که در ادامه خواهید خواند، بیشتر از آنکه توصیه باشد، تجربه است. برای همین، ممکن است لزوماً برای همه اجرایی، قابلپذیرش، درست یا مطابق با هنجارها نباشد. برخی از این پیشنهادها قابلتوصیه برای دورکاری است و برخی برای مشاغل حضوری. با تجربهی تقریباً دو سال کارمند تماموقت دورکار و مادر ۲۴ ساعته بودن، اینها خلاصهای از چیزهایی است که گاهی کارها را تسهیل میکرد. گشودن یک گره از صدها گره.
اول نکتههایی برای خودتان با خودتان:
مشارکت همسر
قبل از هر چیزی و مهمتر از همه، اگر بهعنوان مادر، تنها سرپرست کودک (single mom) نیستید، فراموش نکنید که تمامی مسئولیت صفر تا صد نگهداری بچه با شما نیست. تقسیم وظایف پدر و مادری بخش مهمی از نقش والد بودن است.
خیلی ساده، مشارکت یعنی انجام دادن سهم خود. پدر و مادر هر دو در نگهداری از بچه مسئولیت و سهم دارند. نباید دشواری کارهای بچهداری تنها برای مادر باشد. گفتگو کنید و بر اساس شرایط، کارهای مربوط به بچه را منصفانه تقسیم کنید.
ساعت خواب بچه را بپذیرید
در هر حال هیچ بچهای، حتی نوزاد یکماهه هم تمام ساعات اداری را خواب نخواهد بود. احتمالاً در مورد اثر ساعت خواب بر ترشح هورمونهای رشد خیلی خوانده و شنیدهاید.
البته ممکن است به لطف فامیل و بزرگترها، نکتههای تربیت کودک از چپ و راست به صورت رگباری بر سرتان آوار شود که «وای بچهت ساعت 2-1-12-11 میخوابه؟ بزرگ نمیشه که! قدش کوتاه میمونه! واااای تو چه مادری هستی، ساعت خوابش رو درست کن. برو پیش مشاور خواب. بچهت داغون میشه» اما بخش زیادی از این مسئله در حال حاضر تحت کنترل مستقیم ما نیست، هرچند بهتر است در مسیر بهبود آن بکوشیم.
بچهی سهسالونیمهی من بهجد از خواب شب بیزار است و شبها هزارویک ترفند برای فرار از آن اجرا میکند که الحقوالانصاف شببهشب در این نمایشش قویتر و حرفهایتر عمل میکند. در نهایت هم حوالی ساعت ۲ بامداد ناخواسته و از خستگی پلکهایش روی هم میافتد و میخوابد. گاهی هم به زور و چالش و جروبحث (که البته عذاب وجدان ناشی از آن تا یک هفته زندگی را برایم تلخ میکند).
ما مادران شاغل باید بپذیریم بچهای که ساعت ۸ شب میخوابد، ۶ صبح بیدار میشود؛ بچهای که ساعت ۲ نیمهشب میخوابد، ۱۲ ظهر بیدار میشود. دو گزینه برای ساعات سکوت و آرامش دارید. صبح وقتی که مشغول شغل شریف کارمندی هستید یا غروب وقتی که باید به کارهای خانه و امور شخصی بپردازید. بعید است راه فراری پیدا شود.
پروژهی بیپایان توسعه فردی را آرامتر پیش ببرید
منظورم این نیست که به تأسی از پروژهی ساخت اتوبان تهران-شمال مجازید کارها را تا بینهایت کش بدهید یا فقط شروع کنید و هرگز به پایان نرسانید، اما فشار بیش از حد بر خود باعث استمرار احساسات بد و فرسودگی میشود. نتیجهی آن هم، افت کیفیت عملکرد در وظایف روزمره است؛ از چاله به چاه.
احتمالاً دیدن اینکه رفیق قدیمیتان یا آشنای جدید مجازیتان الان آیلتس ۸اش را گرفته، مقالههایش اکسپت شده، دارد اپلای میکند، هفتهای سه روز باشگاه میرود و کوه جمعهاش ترک نمیشود، معلم پیانو است و در اینستاگرام هم بروبیایی دارد، هیچ کتاب و پادکستی را از دست نمیدهد، موقعیت شغلی رشکبرانگیزی دارد، خانهاش همیشه مثل دستهگل از تمیزی و مرتبی میدرخشد و یک بار هم دیده نشده که ریشه موهایش دورنگ باشد، احساس ناکافی بودن به شما بدهد.
با فرو رفتن در لاک مقایسهای و اینکه وای من چقدر از «همه» عقبم، فراموش میکنید که داستان شما از جنس دیگری است. مادر بودن بهویژه از نوع تماموقت یعنی همین. اولویت اول میشود بچه.
متوجهم و کاملاً درک میکنم که دیدن ردیف کتابهای نخوانده در قفسهی کتابخانه باعث اضطراب میشود و احساس میکنید سال ها از دنیا عقبترید؛ اما به یاد بیاورید قانون دنیا این است که برای بهدستآوردن هر چیزی، باید چیز دیگری را از دست داد. (در حالتهای غیرویژه) بچهداشتن یک انتخاب است و ما ناچاریم بپذیریم که بخش زیادی از زمان روز و عمرمان صرف پرداختن به نیازهای بچهای بشود که به خواست ما به دنیا آمده است.
ممکن است بعداً فرصتی برای ادامه دادن به کلاس ویولن عزیزم پیدا کنم، فرصتی برای ادامهی کوهنوردی، برای شبگردی، برای پیگیری علاقمندیهای بیپایانم، برای شرکت در آن کلاسی که خیلی برایم اهمیت دارد، برای خواندن همهی آن کتابها، برای انجام پروژههای عکاسی نصفهنیمهی قدیمی، حتی برای پختن آن کیک ردولوتی که سالهاست قصدش را دارم ولی هرگز فرصتش پیش نیامده.
فعلاً پروژهی بیپایان توسعهی فردی را با کمترین سرعت پیش ببرید، البته مراقب باشید که آسیبی به حداقلهای کیفی زندگی و مادرانگی نزند. نگران نباشید. در هر صورت، این پروژه بیپایان است.
کمک بگیرید
چرا مقاومت کنید؟ اگر در اطرافتان کسانی هستند که مایلاند یا میتوانند باری از روی دوشتان بردارند تا از فشار زندگی بر یک مادر شاغل دورکار کمی کاسته شود، چرا نپذیرید؟ هم میتوانید از خانوادهها کمک بگیرید هم افرادی از بیرون.
اگر دورکار یا فریلنسر هستید و در نزدیکی خانواده زندگی میکنید، واقعاً اشکالی ندارد بچهتان هفتهای چند ساعت با پدربزرگ و مادربزرگش وقت بگذراند. البته که اینها بهعنوان رویهی دائمی و هرروزی پسندیده نیست اما درست وقتی که تسکهای مهمی دارید و باید تا پایان وقت امروز آن را برسانید، به گزینهی کمک گرفتن از دیگران فکر کنید تا چند ساعتی دور از بچه، با تمرکز بیشتری کار کنید.
حالا که کرونا کمی (فقط کمی) کناره گرفته و اوضاع در آرامش نسبی است و بچهی شما میتواند بهخوبی صحبت کند و اتفاقات را برایتان تعریف کند، مهدکودک هم میتواند گزینه یاریرسان بسیار مناسبی باشد.
لازم نیست همهی کارها را خودتان انجام دهید. پول بدهید و زمان بخرید. در واقع کار میکنید که پول داشته باشید تا زندگی راحتتری داشته باشید. اگر مدتهاست که تمیز کردن خانه به شکل مطلوب انجام نشده چون فرصتی برایش نبوده، افرادی هستند که برای کمک به شما آمادهاند. آچاره و امثالش را میشناسید؟ بپذیرید که نه لازم است و نه امکانپذیر که همهی کارها را خودتان با کیفیت عالی انجام دهید و در نهایت هم خسته و بیرمق نباشید.
رها کنید، رها
تراپیست گرامی به من گفت که تو کمالگرایی چون در هر شرایطی میخواهی همهچیز به بهترین شکل و مطابق با ایدهآل خودت انجام شود. حالا کمالگرایی، ایدهآلگرایی یا هر چیز دیگری، سعی کنید قدمقدم ازش دور شوید.
بپذیرید که اشکالی ندارد اگر چمدان سفر چند روزی همان گوشه بماند و شما فرصت نکنید تا تعطیلات آخر هفته سراغش بروید. بپذیرید که هیچ آجری از دیوار خانه لق نخواهد شد اگر شب در حالی بخوابید که ظرفهای نشسته در سینکاند. حتی اگر در ساعتهای پایانی یک روز نیاز داشتید تا در سکوت و آرامش، بیهدف در اینستاگرام و توییتر بچرخید، عذاب وجدان نگیرید. گاهی لازم است فرصتی برای استراحت کردن به مغز بدهیم.
در خانهی مادران شاغل مشارکت همهی افراد منزل ضروری است
اگر زیر بار فشار تفکر قدیمی، سمی و اشتباهِ «آشپزخونه و غذا و کارهای خونهداری و بچهداری همهش برای زنه» زندگی میکنید، شرایط خیلی سختی دارید و بهتر است قدمبهقدم و ذرهذره سعی کنید افراد را متوجه وظایفشان کنید.
اینکه فرزند ده سالهی شما بعد از خوردن غذا، ظرفها را توی سینک بگذارد یا لباسهایش را از روی بند جمع کند؛ بچه چهار سالهتان قبل از خواب اسباببازیهایش را جمع کند یا همسرتان خریدها را توی یخچال بگذارد یا لباسها را پهن کند و با بچه کتاب قصه بخواند، اسمش کمک نیست. این یعنی مشارکت؛ انجام سهم هرکس از کارهای بیپایان خانه.
مینیمالیست شوید. کمتر، بهتر، بیشتر
اسباببازیهای کمتر، لباسهای کمتر و وسایل کمتر یعنی نیاز به مرتبکردن یا تمیزکردن کمتر و این یعنی وقت بیشتر. چی بهتر از این؟ از حدود هشت سال پیش که با مینیمالیسم آشنا شدم، وابستهاش شدم. کمتر میخرم، کمتر وسیله دارم و حالا جای بیشتری دارم. کمتر تمیز میکنم و بیشتر وقت دارم. بهش فکر کنید.
نکتههایی در حوزه ارتباط با همکاران
همانطور که لازم است فشار بخش شخصی، خانوادگی و مادرانگی را کنترل کنیم، ضروری است در ارتباط با همکاران هم حواسمان به چند نکتهی کوچک جمع باشد. اینها هم تجربهی من در معیت همکاران گرامی و فهیم نویسشی است. امیدوارم هر مادر شاغلی، شانس همراهی همکارانی اینچنینی را داشته باشد. برخی پیشنهادها برای دورکاری مناسب است و برخی برای مشاغل حضوری.
گفتگو کنید
در ابتدای همکاری، در مورد اینکه بچه دارید، با منابع انسانی شرکت یا مدیر بخشتان گفتگو کنید. احتمالاً همکارانتان با شرایط شما همراهی کنند. اگر زمان پیشنهادی برای جلسهی تیمی دقیقاً موقعی است که نوبت متخصص اطفال دارید یا باید در رویدادی مربوط به مهدکودک شرکت کنید، این مسئله را با مدیرتان مطرح کنید. به نظر میرسد در اکثر مواقع راهی برای تنظیم برنامهها پیدا شود.
گزینههای منعطف را امتحان کنید
اگر برای مجموعهی کاری شما امکان دارد، کار کردن از راه دور یا بهصورت هیبرید را امتحان کنید؛ مخصوصاً اگر بچهی خیلی کوچکی دارید. این مدلهای کاری بخشی از نگرانیهای شما را از بین میبرند و میتوانید با خاطری آسوده از اینکه کنار فرزندتان هستید، به کار بپردازید. البته که این مدل کار کردن چالشهای دیگری هم دارد.
اوضاع کمتر از چیزی که فکر میکنید، نگرانکننده و اذیتکننده است
البته شکی نیست که آمدن بچه جلوی دوربین یا گریه و جیغ ممتدش درست در وسط مصاحبهی کاری یا یک جلسهی مهم با مشتری، اصلاً خوشایند نیست و باعث اضطراب و عدم تمرکز و حتی خجالت و گم کردن دست و پا میشود اما در میانهی یک جلسهی کوتاه روزانه با همکاران نزدیکی که با اوضاع شما بهعنوان یکی از مادران شاغل آشنایی دارند، سلام کردن بچه یا فرود آمدن سرش جلوی دوربین در میانهی گفتگو، قابلقبول و پذیرفتنی (و حتی جالب و بانمک و تفریحی) است و احتمالاً موجب ناراحتی یا کلافگی نخواهد شد.
از ساعت خواب نهایت استفاده را ببرید
برگزار کردن جلسههای کاری یا انجام تماسهای تلفنی در زمان خواب صبح بچه، کمک میکند که در سکوت با آرامش و تمرکز بیشتری به کار بپردازید. البته مواظب باشید صدا نه آنقدر بلند باشد که بچه بیدار شود و نه آنقدر یواش که کیفیت گفتگو تحتتأثیر قرار گیرد.
مادری: شیرین و تلخ، درهم است و سواکردنی نیست
با همهی اینها، سختیهای زندگی مادران شاغل انکارنشدنی است و موفق بودن در این مسیر نیازمند همراهی افراد دیگر است، از اعضای خانواده تا همکاران. لذت مادری و دیدن لحظهلحظهی رشد کودک، اینکه لحظهای وسط یک جلسهی کاری، یکهو و بدون هیچ هماهنگی قبلی با من آمد و به مدیرم گفت «اگه شما اجازه بدید ما میخوایم بریم پیادهروی امروز»، وقتی که هر روز سراغ همکارانم را میگیرد یا به صورت کاملاً جدی و معنادار با کلمههای «محتوا، سفارش، مشتری، کاربر» جمله میسازد، بخشی از خستگی را از بین میبرد.
آن روز تراپیست حرفی به من زد که قابلتأمل بود و احتمالاً شنیدنش برای مادران شاغل بیجا نباشد. گفت به شرایطت به چشم یک بیماری موقت نگاه کن که بالاخره درمان خواهد شد. اگر فکر کنی فلج شدهای و درمانی ندارد، تحملش سخت و ناشدنی است. تعبیر عجیبی بود ولی بد نبود. احتمالاً چند سال آینده، دلتنگ خستگی این روزها خواهم بود. خستگی و شیرینیاش.
پانویس
- من هم نمیدانستم که نخستوزیر نیوزلند بود یا نماینده مجلس کجا. گوگل کردم «زن در حال شیردادن به نوزاد در مجلس» و با سیلی از تصاویر روبهرو شدم. صدها زن از کشورهای مختلف. بد نیست ببینید.
- بله، بچه. من میگویم بچه. چون واقعا بچه است. بچه 🙂
- نوشتن همین مطلب هزار روز طول کشید. وقتی از بچه حرف میزنیم از چه حرف میزنیم!