«سال بد، سال خوب» | به بهانه‌ی سال نو

سال بد، سال خوب

«مرغ شب‌خوان که با دلم می‌خواند
رفت و این آشیانه خالی ماند
آهوان گم شدند در شبِ دشت
آه از آن رفتگانِ بی‌برگشت»

این شعر را هوشنگ ابتهاج نوشته که خودش اواسط همین سال، از دنیا رفت. و بعد از رفتنش، بحث‌های بیهوده‌ی بسیاری درگرفت. این‌ها مهم نیست. تنها صداست که می‌ماند؛ یعنی همین کلام. حالا که کمتر از ۲۴ ساعت تا لحظه‌ی تحویل سال باقی مانده، بی‌وقفه در سرم می‌چرخد: آه از آن رفتگانِ بی‌برگشت.


کلید رهایی

سالی که گذشت، سالی بود تاریخی. بعدها و تا دهه‌ها بعد، از رانندگان تاکسی که دنبال هم‌صبحت‌های تصادفی می‌گردند گرفته، تا پژوهشگرها در کلاس‌های درس، به آن ارجاع خواهند داد. یک‌جورهایی قرار است یاد این سال گرامی داشته شود. به‌خاطر تمام لحظاتی که ما را به اوج شور و تکانه‌هایی رساند که سال‌ها در بطن عصب‌هایمان خفته بودند. این سال، سال فوران نیروهایی بود که نمی‌دانستیم داریم. البته خیلی‌هامان می‌دانستیم که این‌ها را جایی در عضلات‌مان ذخیره کرده‌ایم اما کلید رهایی‌اش را پیدا نمی‌کردیم. امسال به ما تجسم این رهایی را آموخت. این چیز کمی نبود. بعدها در کلاس‌های درس و در تاکسی‌های داغ، خواهند گفت که چطور امسال رهایی را شکل داد و شکل رهایی را تجسم بخشید و همه دانستیم، چیزی که همیشه حرفش را می‌زدیم و در خواب خیالش می‌کردیم، در واقعیتِ روی زمین چه شکلی دارد. و انصافاً هم شکل ساده‌ی انسان را داشت.


بازگشت به وطن

امسال بود که تصمیم گرفتم بعد از هفت سال، از سفر اودیسه‌وار خود برگردم به موطن خویش. شبیه به اودیسه، هفت‌خانی را از سر گذرانده بودم و زنده مانده بودم تا خاک وطن، مرا بفریبد. اما برخلاف اودیسه که وقتی برگشت ایتاکا را آشفته دید، من در بازگشت به موطن خود، همه‌چیز را همان‌جور دیدم که در زمان رفتن دیده بودم. همه‌چیز سر جای خودش بود؛ این هم خیالم را راحت می‌کرد و هم مرا می‌آزرد. چگونه است که بوی این خیابان بعد از ۱۰ سال، هیچ تغییری نکرده؟ البته می‌بینم که جوان‌ها شهر را تسخیر کرده‌اند و صدایشان از همیشه بلندتر است و ابتکارشان از همیشه بیشتر. شهر نه، ولی آدم‌ها تغییر کرده‌اند. خود من چه؟ تغییر کرده‌ام، در این هفت سال، تغییر کرده‌ام اما عوض نشده‌ام. به نظرم می‌رسد، حالا هیجانات، اضطراب‌ها، ترس‌ها و امیال خودم را بهتر از هر زمانی می‌شناسم.


دست‌های سبز

پایان این سال را پیوند می‌دهم به بزرگ‌ترین آرزوها. دیگر بهار شده است و تخم آرزوهایی که کاشته‌ایم، باید سبز شوند. دست‌هایمان سبز، پاهایمان سبز و دل‌های خونین‌مان هم باید سبز شوند. من حسش می‌کنم. بوی بهارِ خودمان را که هی نزدیک‌تر می‌شود و ما را در بغل خواهد گرفت. و ما دست‌های سبز خود را به دست‌های سبز دیگری خواهیم سپرد. می‌بینم که می‌شکفد خنده‌ی لب‌ها و لبریز می‌شود پشت پلک‌ها. بهار ما هنوز نرسیده اما تازه دارد شروع می‌شود. قرار است کلی جوانه بزنیم از روی زخم‌های درد؛ قرار است جوانه بزنیم.


دریا

موجِ اول به ساحل می‌خورد، کش می‌آید با کف‌های سفیدش و بعد برمی‌گردد و محو می‌شود. موجِ دوم، همین را تکرار می‌کند به شکل خودش. و موج‌های بعدی و بعدی، تلاطم باوقار دریا را می‌سازند. وقتی جلوی دریا می‌نشینم و در هاله‌ی پیرامونش خود را غرق می‌کنم، نمی‌توانم به چیزی جز زندگی و مرگ فکر کنم. هر موج، یک زندگی است. به‌زیبایی متولد می‌شود و به‌سادگی نیست می‌گردد. در این دریا، یک قطره‌ایم اما قطره‌ی این دریاییم. زندگی را تجربه می‌کنیم و با این تجربه، مرگ خود را معنا می‌بخشیم. هیچ چیزی مثل صدای بی‌وقفه‌ی موج‌ها آرامم نمی‌کند. هر روزی که آفتابی باشد، سری به دریا می‌زنم. زندگی خود را معنا می‌بخشم.


سال بد، سال باد

و به قول شاملو:

«سال بد
سال باد
سال اشک
سال شک
سال روزهای دراز و استقامت‌های کم
سالی که غرور گدایی کرد
سال پست
سال درد
سال اشک پوری
سال خون مرتضی
سال کبیسه …»

همین است، تمام این‌ها را حس کرده‌ایم و در دل پرورده‌ایم این سال. اما در سال بد، سال خوب را می‌طلبیم. حداقل آن را جستجو می‌کنیم. همان‌طوری که شاعر نوشته:

«من عشقم را در سال بد یافتم 
که می‌گوید «مأیوس نباش؟»
من امیدم را در یأس یافتم
مهتابم را در شب
عشقم را در سال بد یافتم
و هنگامی که داشتم خاکستر می‌شدم
گر گرفتم.»

دلم می‌خواهد در سال جدید، امید خود را در یأس‌مان بیابیم و گر بگیریم تا سبز شویم.


پ.ن: المان استفاده ‌شده در تصویر کاور نوشته، طراحی Afshin T2Y است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

مطلب قبلی
بهار دلکش، نویسش، خیابان و باقی ماجراها

«بهار دلکش، نویسش، خیابان و باقی ماجراها» | به بهانه‌ی سال نو

مطلب بعدی
شرکت نرم‌افزاری هلو و بازاریابی محتوایی - داستان موفقیت یک کسب‌وکار

شرکت نرم‌افزاری هلو و بازاریابی محتوایی: داستان موفقیت یک کسب‌وکار

مطلب مرتبط