من چطور می‌نویسم؟ راهنمای خودمانی نویسندگی در نویسش (یا هرجایی دیگر!)

چطور بنویسیم

اولین سفارشی که در نویسش ثبت شد را من نوشتم. پیش از آن، تجربه‌ی نوشتن و تولید محتوا برای وبلاگ شخصی یا کسب‌وکارهای مختلفی را داشتم. اما نوشتن برای کسی و جایی که از هویت برند و نیتش اطلاعی نداشتم، اتفاقی تازه بود که تا آن زمان، نیازموده بودم.

بسیاری از اطلاعاتی که در کار تولید محتوا لازم است، به ماهیت برند، شخصیت متقاضی و نیت پشت آن مرتبط است. این اطلاعات، عموما غیرساختاریافته است و کمتر پیش می‌آید که کارفرمایی به مستند کردن آن‌ها بپردازد. از همین رو، کارِ تولید محتوا در نویسش، شاید دشواری‌ها یا تفاوت‌هایی با کارِ مستقیم با مشتری داشته باشد. پس نویسندگی در نویسش، مستلزم برخورداری از توانایی‌های شناختی بیشتر و البته، طی روالی نسبتا متفاوت است.

هنوز هم هرازگاهی سری به صف سفارش‌های نویسش می‌زنم و از بین گزینه‌های موجود، یکی را برای نوشتن انتخاب می‌کنم. ماه پیش حدود یک میلیون تومان درآمد شیرین از همین طریق نصیبم شد. به عنوان نویسنده، موقعیتی کاملا مستقل از مسئولیتم در نویسش دارم و سعی می‌کنم مثل باقی کاربران با سرویس برخورد کرده و از آن استفاده کنم.

آن‌چه در ادامه می‌خوانید، برآمده از تجربه‌ی کار من به عنوان نویسنده در نویسش است. روش پیشنهادی زیر، مدلی‌ست که من با نویسش کار می‌کنم. اگر نویسنده‌ی همکار ما در نویسش باشید، احتمالا بخش یا بخش‌هایی از آن می‌تواند برای‌تان سودمند باشد. علاوه بر آن‌که برای نویسندگان حرفه‌ای خارج از نویسش نیز می‌تواند مفید فایده باشد.



یک: درست انتخاب می‌کنم

وقتی می‌خواهم مطلبی برای نوشتن انتخاب کنم، مستقل از موضوع و میزان شناخت و اشرافم به آن، شوق غرق شدن برای چندساعت در آن حوزه را هم در نظر می‌گیرم. برای من -در جایگاه نویسنده- مهم است که اگر بناست درباره‌ی چیزی بنویسم، نسبت به آن علاقه و کنجکاوی هم داشته باشم.

در بین سفار‌ش‌های منتشرشده، ترکیبی از توانمندی و علاقه‌مندی را در نظر می‌گیرم و متناسب با زمان آزاد و البته موعد تحویل، نزدیک‌ترین را انتخاب می‌کنم.

البته برای نویسندگان حرفه‌ای، این کار احتمالا کمی سخت‌تر است. چرا که مدیریت هم‌زمان سفارش‌ها به موازات هم، به دشواری انتخاب و زمان‌بندی می‌افزاید. با این‌حال، فکر می‌کنم «انتخاب درست»‌ خود نقش مهمی در فرجام مطلوب دارد. من، تنها تن به نوشتنِ سفارش‌هایی می‌دهم که درباره‌شان می‌دانم و مایلم بیشتر بدانم.

در همه‌ی ساعات شبانه‌روز، سفارش‌های مختلفی برای انتخاب وجود دارد. اما در ساعات ابتدایی روز، تنوع بیشتری درکار است و احتمال و فرصت یافتن موضوعاتی متناسب‌تر بالاتر است.


دو: جست‌وجو می‌کنم

بلافاصله پس از آن‌که صفحه‌ی سفید تازه را باز کردم، سراغ گوگل می‌روم و عینا عنوانی که بنای به نوشتن پیرامونش دارم را جستجو می‌کنم. بررسی نمونه محتواهای فارسی تولید شده حول موضوع، کمک می‌کند که نگاهم نسبت به context وسیع‌تر شود. از سوی دیگر، بیشتر از آنکه به من بفهماند که «چه باید بنویسم؟» نشان‌گر آن است که «چه چیزهایی ننویسم»

به عبارت بهتر، سعی می‌کنم حول موضوعی که مشابهاتی در وب‌فارسی درباره‌ی آن وجود دارد، سرفصل‌های کمتر تکرار شده را برگزینم که هم، خودم از محل نگارشش چیزکی بیشتر بیاموزم و هم به مخاطب و مصرف کننده‌ی نهایی، محتوایی بهتر ارائه دهم.

بعد از گشت‌وگذار بین نتایج صفحه‌ی نخست گوگل، عبارت را به انگلیسی جستجو می‌کنم. حقیقتِ دردناک آن است که حجم و کیفیت محتوای انگلیسی، به مراتب بیشتر و بالاتر از هرآن چیزی‌ست که می‌توانیم در بین متون فارسی بیابیم.

راهنمای تولید محتوا

فرض کنید بناست مقاله‌ای با همین عنوان پیش رو یعنی «من چطور می‌نویسم» بنویسید. با جستجوی عبارتی فارسی، چیز دندان‌گیری نصیب‌تان نمی‌شود. اما کافی‌ست عبارت «How I write» را جستجو کنید تا به دریای معرفت رهنمون شوید! در همان صفحه‌ی اول، با چند پیشنهادنامه از چند نویسنده‌ی درست و درمان مواجه می‌شوید.

بجز مواردی که به جغرافیای ایران مربوط است (مثل موضوعات گردشگری) در باقی رشته‌ها و حوزه‌ها، وضع از همین قرار است.

هرچقدر کنجکاوی و بازیگوشی بیشتری پیشه کنید، خورجین‌تان را از ایده‌ها و مطالبی ناب‌تر پُر خواهید کرد.

نکته‌ی ظریفی اما در این گشت‌وگذار وجود دارد. من به عنوان نویسنده، بنا دارم که «مبدع» نوشته‌ای تازه باشم، نه این‌که کلاژی از چند محتوای دیگر بسازم. یافتن منابعی برای توسعه‌ی دانسته‌ها، نباید به ترکیب همان‌ها منجر شود. عمدتا نوشته‌هایی که حاصل ترکیب چند نوشته‌ی مستقل‌اند، بدقواره و بی‌ساختار از آب در می‌آیند.

جستجوی فارسی کمتر از ۵ دقیقه و جستجوی انگلیسی، بسته به حجم محتوایی که بنای نگارش آن را دارم، بین ۱۰ تا ۳۰ دقیقه زمان می‌برد. گاهی هم به منابع جذابی بر می‌خورم که افسار زمان از دستم به‌در می‌روند و یکی-دو ساعتی را مشغول خواندن مطالبی می‌شوم که نه مستقیم و نه غیرمستقیم ربطی به مطلب ندارد، اما برایم سودمند و جالب است. این قسمت را شاید بتوانم جذاب‌ترین بخش کار در فرایند تولید محتوا بدانم.


سه: مشتری را می‌شناسم

معمولا در توضیح سفارش، نام برند مشتری و آدرس وب‌سایتش درج شده است. با نگاهی کلی به سایت و بررسی محتواهایی که پیش‌تر منتشر کرده‌اند، دو رهیافت مهم به دست می‌آورم:‌ اول، فهمِ فرم و ادبیاتِ مطلوب کارفرماست و دوم، کم و کیف محتواهای پیشینی که داشته‌اند.

نیازی به خواندن و دقیق شدن در همه‌ی متون نیست و با یک برانداز کلی می‌توان فهمید که مشتری چه می‌خواهد و نگاهش به مقوله‌ی بازاریابی محتوایی چگونه است.

برخی رویکردی سئو محور دارند، برخی مضمون‌محور و عده‌ای به انسجامی در ساختار دست نیافته‌اند. اگر نتوانم به تصویر درستی از مشتری دست یابم، از بچه‌های پشتیبانی نویسش می‌خواهم که اطلاعات بیشتری از مشتری دریافت کنند و به من برسانند. هرچقدر بیشتر مشتری را بفهمم، احتمال تولید محتوایی بهتر برایشان بیشتر خواهد بود.

من یک باور کلی دارم: محتوای خوب، مستقل از برند می‌تواند برای هر کسب‌وکاری (در آن حوزه) سومند باشد. اگر بناست در حوزه‌ی گردشگری بنویسم، کافیست استانداردهای کلی محتوا را رعایت کنم. دیگر تفاوتی ندارد که در علی‌بابا منتشر شود یا مستربلیط. اما، توجه به ادبیات نگارشی و ساختار مرسوم محتوایی، کمک می‌کند که محتوایی -هرچقدر هم خوب و درست- عنصری متفاوت و گاهی متضاد با باقی متون مندرج نباشد.

بررسی برند مشتری کمتر از ۵ دقیقه از من زمان می‌برد. در تجربه‌های نخست ممکن است به زمان بیشتری نیاز شود، اما پس از چندبار طی مسیر و مرور موردی، در می‌یابید که به چه چیزهایی بیشتر توجه کنید و چگونه با مرور کلی به فهم حدودی از چند و چون آن مشتری دست یابید. ضمن آ‌ن‌که، اگر یکبار این‌کار را برای یک سفارش انجام دهید، احتمال آن‌که سفارشات بعدی مشتری نیز به شما پیشنهاد شود افزون می‌شود.


چهار: از میانه آغاز می‌کنم

این ایده و روش را چندی پیش از یوسف فراهانی یاد گرفتم. برای من همیشه آغاز یک نوشته دشوار بوده و هست. خصوصا وقتی نسبت به آن اشراف و تسلط کمتری دارم و نسبت به آن‌چه بناست در آن متن اتفاق افتد، به قطعیت نرسیدم.

اوضاع وقتی پیچیده‌تر می‌شود که مقدمه‌ی متن را در ابتدا بنویسم، آن‌را دوست بدارم و بخواهم ادامه دهم، اما باقی بندها ارتباطی با مقدمه نیابند. به همین خاطر و برای فرار از فشار نوشتنِ مقدمه و همینطور، عدم محدود کردن ساختار اصلی متن، اولین سطوری که می‌نویسم را از میانه‌ی متن آغاز می‌کنم.

تکنیک های نویسندگی

درباره‌ی همین متن که مشغول به خواندنش هستید هم این‌چنین کردم. اول، بخش بعدی را (مربوط به سرتیترها) نوشتم، بعد بخش‌های دیگر را و در نهایت ترتیب و توالی را، آن‌طور که به نظرم بهینه‌تر می‌آمد درست کردم.

این «میانه» می‌تواند در نهایت، هر جای متن واقع شود. پس از آن‌که جست‌وجوهایم را به سرانجام رساندم، پررنگ‌ترین چیزی که در خاطرم مانده یا اهمیت بیشتر یافته را مرقوم می‌کنم. هم‌زمان با نوشتار همان بخش، به تیتر بخش‌های دیگر (مکمل یا پیش‌نیاز) هم فکر می‌کنم و در عمل، این بخش در ترکیب بخش پسین تکمیل می‌شود.

نوشتن بخش میانه نباید بیشتر از ۱۰ دقیقه زمان ببرد، چرا که محتمل است به کلی (و پس از تکمیل بخش‌های دیگر) حذف شده یا تغییر کند. حُسن دیگر نگارش این بخش آن است که در دل خود، بخش‌بندی مطلب نیز مشخص می‌شود.


پنج: سرتیترها را مشخص می‌کنم

بعد از آن‌که دو-سه خطی از بخشی از محتوا را نوشتم، به سراغ تکمیل سرفصل‌ها و زیرتیترهای آن می‌رفتم. پیش از پیشنهادِ یوسف، ابتدا سرفصل‌ها را مدون می‌کردم و بعد به سراغ نوشتن محتویاتش می‌رفتم. اما با نوشتنِ بخشی از متن، درست همان لحظاتی که جملاتی را در متن جای می‌دهم، زیربخش‌های مرتبط آن نیز به ذهنم می‌رسد.

بسته به این‌که حجم متنِ درخواستی چقدر باشد، بین ۲ تا ۱۰ زیرتیتر را انتخاب می‌کنم. سوای از این‌که کثرت زیرتیترها، خوانایی متن را ارتقا می‌دهد، سهولت در نوشتار را هم بیشتر می‌کند.

برای نوشتن همین متن نیز ابتدا فهرست را نوشتم و هرکجا که احساس کردم طول بخشی از حدی که در حوصله‌ی مخاطب بگنجد بیشتر می‌شود، به دو بخش/مرحله‌ تبدیل کردم. نسخه‌ی اولیه ۵ مرحله داشت و در نسخه‌ی نهایی به ۱۰ گام رسید.

مشخص کردن زیرتیترها هم در ۳ تا ۵ دقیقه میسر می‌شود. البته، در دل فرایند نوشتن، دوباره صیقل می‌خورد و توسعه یا کاهش می‌یابد.


شش: متن را شلخته تکمیل می‌کنم!

چندسال پیش، شاگرد حسین کیایی بودم که به ما تحلیل نمایشنامه و البته نمایشنامه‌نویسی درس می‌داد. جدای از ارادتِ استاد و شاگردی، نمایشنامه‌های استاد کیانی برایم جزو نمونه‌های شیوا و دوست‌داشتنی نمایشنامه‌ی فارسی بوده و هست. در یکی از کلاس‌ها، موکدا بر این مهم تاکید داشت که «اگر نسخه‌ی اولیه‌ی متن شما -از نظر خودتان- خیلی خوب باشد، قطعا چیزی جز لاطائلات بر هم نبافتید!»

جمله‌ی معروفی از رید هافمن نیز در همین حول و حوش است که می‌گوید: اگر از نسخه‌ی اولیه‌ی محصول خود شرمنده نیستید، احتمالا خیلی دیر محصول‌تان را روانه‌ی بازار کرده‌اید!

من فکر می‌کنم از این دو گزاره می‌توان در کارِ تولید محتوای تجاری نیز بهره برد. نسخه‌ی اول محتوا «نباید» کامل‌ترین نسخه‌ی ممکن باشد، صرفا لازم است که ساختار کلی را شامل شود و از ابتدا تا انتها، بخش‌های مختلف را پوشش داده باشد.

به زعم من عنصر خلاقیت نمی‌تواند در جوار تمرکز حادث شود. هنگامی که انگشتانم روی کیبورد حرکت می‌کنند، ترجیح می‌دهم که نخستین واژه‌هایی که به ذهنم می‌رسد را روانه‌ی صفحه کنم و صرفا، مفهوم کلی را مشخص سازم. بعد از آن‌که ساختمان را ساختم، فرصت برای بازسازی و شکیل کردنش هست!

نوشتن نسخه‌ی اولیه‌ی بدنه‌ی یک محتوای ۱۰۰۰ کلمه‌ای حدود ۳۰ دقیقه از من زمان می‌برد. متاسفانه من چندان آدم متمرکزی نیستم و اگر می‌توانستم این مدت را به شکل لاینقطع صرف نوشتن کنم، احتمالا برای ۲۰۰۰ کلمه نیز کافی بود. بیشترین زمان را در کل کار، همین بخش به خود اختصاص می‌دهد و توأمان مهم‌ترین بخش نیز هست. پس، مثل من نباشید وسعی کنید در این زمان، حواس‌تان را با کارهای دیگر پرت و مختل نکنید.


هفت: متن را اصلاح می‌کنم

بعد از آن که نسخه‌ی نخستین محتوا را آماده کردم، نوبت بازنویسی و توسعه‌ی بخش‌های ناقص است. من معمولا، بین این مرحله‌ و مرحله‌ی قبل، وقفه‌ای می‌گذارم. به عبارت بهتر، بعد از تکمیل مرحله‌ی قبل سراغ کار دیگری می‌روم و اگر زمان داشته باشم، تکمیل متن را به روز بعد موکول می‌کنم. این وقفه، کمک می‌کند که نوبه‌ی بعد، بخش‌هایی از آن‌چه نوشتم برایم تازگی داشته باشند و همین برخود دوباره، برای بهتر شدن آن‌چه خواهم نوشت کمک مهمی می‌کند.

در این گام، سعی می‌کنم بر ترکیب واژه‌آرایی‌ها نیز دستی بکشم و کلمات خوش‌آهنگ‌تری را جایگزین کلمات متداول کنم. همچنین، سعی می‌کنم پاسخ به اصلی‌ترین سوالی که محتوا باید به آن پاسخ دهد را نیز بیابم: آیا مفهوم مورد نظر به مخاطب منتقل می‌شود؟

در تجربه‌های نخستین، حجم اصلاحات به قدری بالا بود که عملا نسخه‌ی دوم به کلی با نمونه‌ی اولیه متفاوت از آب در می‌آمد. اما به تجربه، توانستم به مرور حجم تغییرات را کم و تاثیرشان را بیشتر کنم.

این مرحله عموما سریع و در کمتر از ۱۰ دقیقه طی می‌شود. نکته‌ی جذاب در این بخش آن است که نوشتن برای بخش‌های ناقص، سرعت بالاتری دارد، چرا که پیش‌تر، همه‌ی کارهای ذهنی را انجام دادم و حالا فقط باید در ساختاری مشخص و حول مضمونی معین بنویسم


هشت: عنوان و مقدمه را می‌نویسم

تا این‌جای کار، من متنی تولید کرده‌ام که ماهیتی مشخص دارد و به خوبی (و البته در حد بضاعت من) توانسته مفهومی را به مخاطب منتقل کند. اما دو بخش کلیدی و اساس آن هنوز باقی‌ست: عنوان و مقدمه.

در بسیاری از سفارش‌های تولید محتوا، عنوان درخواستی مشخص شده است و از شما انتظار می‌رود مطلبی با همان عنوان تولید کنید. اما یقین داشته باشید که اگر عنوان خلاق‌تر و جذاب‌تر پیشنهاد دهید، قطعا مورد استقبال قرار می‌گیرد. من فکر می‌کنم که از عنوان به متن رسیدن، مسیر چندان درستی نیست. به عبارت بهتر، عنوان پیشنهادی می‌تواند (و می‌باید) چارچوب و «نیاز» را مشخص کند و عنوان نهایی می‌بایست پس از تدوین و تالیف مشخص شود.

پس از عنوان، به سراغ مقدمه می‌روم. نوشتن باب سخن برای متنی که محتویاتش مشخص است دیگر دشوار نیست. من شخصا، مشابه همین متن که در مقابل‌تان است، در مقدمه از تکنیک شخصی‌سازی استفاده می‌کنم. سعی می‌کنم پیوندی شخصی با محتوا بسازم و به مخاطب عرضه کنم.

بسته به سبک نوشتن و البته موضوع، ممکن است روش‌های دیگری را در پیش بگیرید. اما به شخصه، سعی می‌کنم که مقدمه «حتما» بتواند به این سوال پاسخ مثبت دهد: آیا خواننده پس از خواندن این یکی-دو پاراگراف، دلایل کافی برای ادامه‌ی خواندن پیدا می‌کند؟

نوشتن مقدمه برای من، آرتیستیک‌ترین بخش کار است و سعی می‌کنم تأمل بیشتری روی آن داشته باشم. حسب تجربه، یک مقدمه‌ی خیلی خوب می‌تواند حتی زهر یک محتوای متوسط را بگیرد! چه مشتری و چه خواننده، بیشتری تاثیر را از سطور اولیه‌ی متن می‌پذیرند. پس در تخصیص زمان به این بخش خست به خرج ندهید. برای من، نوشتن یک مقدمه گاهی تا ۱۰ دقیقه هم زمان می‌برد. یافتن ترکیب خوانا و شیوای واژگان و همچنین، مفهومِ جذاب و داستان‌سرا و مرتبط، به تأمل نیاز دارد.


نه: از ویراستیار کمک می‌گیرم

من وقتی که می‌نویسم، عمدتا به شکل درست نوشته‌ها توجه نمی‌کنم. به عبارت بهتر، آن‌قدری به رعایت درست نیم‌فاصله و علائم نگارشی هنگام نوشتم متعهدم، شکل صحیح واژه‌آرایی برایم مساله نیست. از سویی دیگر، هنگام نوشتن، همه‌ی تمرکزم بر «مضمون» است که چندان به فرم توجه ندارم.

ویراستیار، ابزار محبوب من برای اصلاح اشکالات نگارشی، غلط‌های املایی و گاها انشایی‌ست. در چند ثانیه، خطاهای تایپی را شناسایی می‌کند و نسخه‌ی بهینه‌ی متن را در اختیارم قرار می‌دهد.

همه‌ی کار در کمتر از سی ثانیه انجام می‌شود. فقط کافیست کل متن را کپی کرده و در محیط ویراستایار paste کنید و سپس، نسخه‌ی اصلاح شده را به ورد یا محیط ادیت متن بازگردانید.


ده. استانداردهای ساختاری را بررسی می‌کنم

بگذارید اعترافی بکنم: من از سئو -آن‌طور که در باور عموم جا افتاده است- متنفرم! از همین رو، هیچ‌وقت در نویسش از واژه‌های اشتباهی چون «سئونویسی» و امثالهم استفاده نکرده و نمی‌کنیم. من بر این باورم که متن اگر درست باشد، گوگل بهتر از من و شما آن‌ را می‌فهمد. آن‌چه به عنوان «قوانین سئو» وجود دارد، اتفاقا تضادی با ساختار استاندارد محتوا ندارد و در صورت درک و رعایت، اتقاقا در خدمت بهینه‌بودگی متن خواهد بود. پارامترهای کلی نظیر تعریف و رعایت کلیدواژه‌ی کانونی، فرم محتوا و کلمات پرتکرار، در هر متنی موجود است.

یوست ابزاری مطلوب برای کنترل ساختار محتواست. می‌توانید از نسخه‌ی رایگان آن استفاده کنید و حتی روی سیستم شخصی‌تان نصب کنید. کار با آن ساده و آسان است و در چند دقیقه می‌توانید متن نگاشته شده‌ی خود را در آن آزموده و به سادگی، مشکلاتش را مرتفع کنید.

اگر در طول نوشتن، حواس‌تان به کلیدواژه‌های مورد درخواست مشتری بوده باشد، این بخش نباید بیش از چند دقیقه از وقت‌تان را بگیرد. تمام کار در این مرحله آن است که طول پاراگراف‌های طولانی را اصلاح کرده و چگالی و پراکندگی کلمات کلیدی را بهینه کنید. اگر این موارد را در حین نوشتن و تکمیل متن رعایت کرده باشید، در کمتر از ۴-۵ دقیقه از این مرحله نیز عبور می‌کنید.


یازده: دوباره می‌خوانم

پیش‌تر در مقاله‌ی غلط املایی یا اشتباه تایپی درباره‌ی این عارضه نوشتم و توضیح دادم که حتی با استفاده از ابزارهایی هم‌چون ویراستیار، باز هم از گزند اغلاط املایی و انشایی در امان نیستم. دوباره خواندن متن، علاوه بر اینکه کمک می‌کند اشتباه‌هایی از زیر دست و ماشین در رفته را پیدا و اصلاح کنم، گاهی اوقات، به بهبود ساختاری و محتوایی متن نیز کمک می‌کند.

بسته به حجم محتوای تولیدی و اینکه به فن تندخوانی واردید یا نه، این مرحله بین ۳ تا ۱۰ دقیقه از شما زمان خواهد برد. پیشنهاد من آن است که حتما پی تندخوانی را بگیرید که برای این نوع از خواندن بسیار کارآمد است.


دوازده. فایل را به انضمام توضیحات به مشتری تحویل می‌دهم

به تجربه‌ی نگارش حدود ۴۰ مطلب در این سه سال (که از حجم تولیدی بسیاری از نویسندگان ما در طی هفته هم کمتر است) دریافتم که چقدر توضیحِ همراه با محتوا به ارتباط بهتر با مشتری کمک‌رسان است.

زمانی‌که امکان گفتگوی محتوامحور را ایجاد کردیم، بر این باور بودم که تشریح نظر نویسنده و مشتری پیرامون یک محتوا از گفتگوی آزاد کارآمدی بیشتری دارد. خوشحالم که بعد از گذشت حدود دو سال، این فرضیه برای‌مان به یقین تبدیل شد.

به هنگام بارگذاری فایل محتوا، چندسطری از مسیری که برای تالیف طی کردم می‌نویسم. سعی می‌کنم مبتنی بر متن تولیدی، اعتماد مخاطب را با توضیح روند کار جلب کنم.


همانطور که در جایی از متن به آن اشاره کردم، این روشِ منِ نویسنده‌ی کم‌کار در نویسش است و ممکن است با نویسندگان پرکار و متخصص‌مان متفاوت باشد. اما فکر می‌کنم که به عنوان راهنمای نویسندگی در نویسش بتواند کارآمد باشد و راه را برای‌تان ساده‌تر کند. اگر شما این مسیر را به شکل دیگری طی می‌کنید، برای‌مان بنویسید و اگر پیشنهادی برای بهبود این روند دارید، با ما در میان بگذارید.

2 comments
دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

مطلب قبلی
تبلیغ-گوگل

تبلیغ گوگل و همه چیزهایی که باید در مورد آن بدانید

مطلب بعدی
Business Blogging

Business Blogging | وبلاگ‌نویسی تجاری

مطلب مرتبط